تلفن

دو وچهار چهار وسه چهار .....  منزل خداست

الو سلام ! این منم مزاحمی که آشناست

هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است

ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست

شما که گفته اید جواب سلام واجب است

به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست؟

الو! دوباره قطع و وصل دلم تلفنم شروع شد

خرابی از دل من است یا که عیب سیمهاست؟

اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم

شنیده ام که گریه بر تمام دردها دواست

دل مرا به سوی خود بخوان تا سبک شوم

پناهگاه این دل شکسته خانه شماست

خدایا! مرا ببخش بازهم مزاحمت شدم

دوباره زنگ می زنم دوباره تا خدا خداست!

نظرات 8 + ارسال نظر
رهگذر سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ب.ظ

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی

هرچه می خواهد دل تنگت بگو.....

رهگذر سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:19 ب.ظ

زیبا بود

زینب چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ب.ظ http://dadashgolam.blogfa.com

اگر می بینی
اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم....
اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال بدان که عاشقم....
اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها
را می شمارم بدان که عاشقم....
اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ
عشق گوش میکنم بدان که عاشقم....
اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است بدان که عاشقم....
اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام
و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم بدان که عاشقم...
اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام بدان که عاشقم....
اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم و دسته میکنم
و با لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم بدان که عاشقم....
اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم بدان که.....
بدان که از عشق تو مرده ام....

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
دلم براتون تنگه
دوستت دارم

غریب جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:47 ب.ظ

با سلام وبلاگتون خیلی قشنگه
یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم
بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم
خوب می دانی زلیخای جنون با من چه کرد
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
کشتی ات را بشکن و بنشین به طوفان دلم
کی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
کی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش
تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم
بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود
چشم تاریک و شب خاموش کنعان دلم

غریب جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:24 ب.ظ


سلام
ای خداااااااااااااااااا
بارالهی...
دنیا آلوده شده است....
و دیگر
دوست داشتن، نیکی، مهر، محبت...
در جای خود معنا نمی شود
معبود من...
دامنی آلوده دارم ولی در عوض دریایی از التماس و تشرع قلبم را تسکین می دهد...
خدایا....
با تو بودن پاک بودن است...
مرا با خود همراه ساز...
و دمی از یادت دور مساز...
خدایا....
بخشنده ای و کریم....
مهربانی و رحیم...
و من!
بنده رو سیه ات
که همواره بر درت می کوبم تا از بند مادیات رهایم سازی و به اصل خود برسانی

می خواهم بروم
دیری است که در این اندیشه ام
به میان مردمی که با زبان چشمها آشنا
با کلام قلبها هم صدا
با غم و اندوه هم نوا
در عشق و محبت با وفا
در عبور از مشکلات
همچون کوه پا بر جا
می خواهم بشکنم
طلسم تنهایی ام را
این غرور بی جاییم را
اما چگونه؟؟؟
راهش را نمی دانم .........

سحر شنبه 4 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ب.ظ http://360.yahoo.com/profile-60OjpXo7erCWWmso_SPt

خیلی حیف شد....بازم زنگ می زنی؟؟؟ تو رو به خودش قسم اگه دوباره زنگ زدی ...بگو من خطم قطع شده ....دلم هم خیلی تنگه.....ممنون.

غریبه ای آشنا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:20 ب.ظ

با سلام چرا وبلاگتونو ادامه نمی دین
منتظر مطلب جدید هستیم

شیما دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.shimarafibakhsh.blogsky.com

راضیه گلم

منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد